لیث کریمی پور ۳۱ مرداد ۱۴۰۱ فرهنگ، کسب و کار، مدیریت

انسان مغرور

انسان بسیار مغرور است و خود را به عنوان کانون و مرکز این دنیا و همه چیز می داند و فکر می کند که ماه و ستارگان مانند چراغی در آسمان قرار گرفته تا مسیر و راه را برایش روشن و نورانی کنند، چهارپایان برای سواری گرفتن او خلق شده اند و پشم گوسفندان برای تهیه لباس و فرش او هستند.

اگر گل و گیاه زیبا در باغچه یا پشت پنجره اتاقش رویید برای ادای احترام و سلام دادن به اوست و کرمهای خاکی فقط برای این زیر خاک هستند تا او با دستهای مبارکش آنها را بردارد و سرِ قلاب ماهیگیری قرار دهد تا ماهی صید کند. آهو و گوزنها برای این هستند تا او بتواند با تفنگش آنها را شکار کند. طلای موجود در معادن نیز بی صبرانه منتظرند تا انسان مغرور بیاید و آنرا در گاوصندوقهای خود ذخیره کند تا دنیا را به آتش بکشد.

انسان و زمین کانون همه چیز است

انسان فکر می کند حتی شیطان نیز آفریده شده تا در موارد خلاف به او کمک کند. خلاصه اینکه همه چیز برای انسان مغرور آفریده شده. پس بسیار طبیعی است که چنین انسانی در گذشته فکر می کرد که زمین مرکز و کانون کهکشان است و همه چیز به دورش می چرخد. تا وقتی که تلسکوپ اختراع شد و اکتشافات جدید یکی پس از دیگری حقایق تلخ را برای انسان برملا کردند.

بعدها انسان دریافت که این خورشید نیست که به دور زمین می گردد بلکه برعکس تمام سیارات از جمله زمین هستند که به دور خورشید می چرخند و شب و روز را به وجود می آورند. سپس منظومه شمسی را کشف کرد و هر روز انسان دریافت که زمین ذره ای کوچک از این کهکشان پهناور با میلیونها ستاره بزرگ و کوچک است. و انسان ذره ای بسیار ناچیز در این دنیای وسیع و پهناور است که در میان کهکشانهای دیگر از یک ذره شن نیز کوچکتر است.

مغرور و بی منطق

حال که انسان همه اینها را فهمید و دریافت که ذره ای بیش نیست، ولی همچنان مانند گذشته رفتار می کند و همچنان عقل و منطق او زمینی و همانند انسانهای اولیه است. جنگ و خونریزی و غارت بیشتر از گذشته شده و کشورهای بزرگ و قوی میخواهند کشورهای کوچکتر و ضعیفتر را ببلعند و ثروتهایشان را به غارت ببرند. این در حالی است که در کشورهای خودشان همین ثروتها و شاید هم بیشتر نیز وجود دارند.

انسان مغرور توانست انرژی هسته ای را کشف و تولید کند ولی به جای استفاده از آن در صلح و کشف جاهای بیشتر، متأسفانه از آن برای تولید سلاح و نابودی هم نوعان خود استفاده می کند.

نتیجه گیری

دنیا بر اساس حکمت، رحم و مهربانی آفریده شده و نه بر اساس ظلم، جنگ و خونریزی.

انسان به هرچه فکر می کند همان می شود

پس آیا انسان با افکار و رفتار خود همچنان ثابت خواهد کرد که همان انسان مغرور و احمق است که مستحق این زندگی و عقل کوچک نیست ؟

سؤال اینجاست : آیا همچنان با همین فرمان به سمت نابودی و فنا شدن خواهیم رفت ؟ یا روزی منجی خواهد آمد و ما را از این لجن زار بیرون خواهد کشید ؟

نجات دهنده و امامی که همه به حرفش گوش می دهند و دنیایی پر از عدل و داد را برای ما می سازد. علم و تکنولژی روز به روز در حال پیشرفت است ولی ما گوش نمی کنیم و پند نمی گیریم و همچنان بر قلب و عقل خود قفلهای بزرگی گذاشته ایم و حاضر به گشودن آنها نیستیم. متاسفانه علم روز به روز چنگالهای قوی تری را در اختیار انسان قرار می دهد و انسان هم نهایت سوء استفاده را از آن می نماید. برای مثال علم و دانش جدید این امکان را فراهم ساخته تا گندم بیشتری تولید و برداشت کنیم ولی همین انسان، این گندم مازاد را به دریا می اندازد تا قیمتش را بالاتر ببرد و استفاده مادی کند، حتی به قیمت گرسنگی هم نوعان خودش. آیا این همان اخلاق انسان متمدن و پیشرفته امروزی است ؟

انسان باشیم و با استفاده از عقل خود زندگی شاد و آرام بسازیم

تصمیم درست امروز برای ساخت فردای بهتر