اهداف فرعی پیش زمینه ی اهداف اصلی هستند

اهمیت شناخت و نوشتن اهداف اصلی و فرعی
برای دستیابی به هدف اصلی، ابتدا هدفهای کوچکتر (فرعی) را محقق کنید
هر فرد، در این دنیا، خواسته یا ناخواسته، اهدافی دارد. مثلا محافظت از کار فعلی که در آن هستید یا پیداکردن شغل جدید. همه اینها اهدافی برای داشتن آیندهای بهتر هستند. هر کاری را که برای برخورداری از زندگی بهتر انجام میدهید، جزو اهداف شما محسوب میشوند. مساله مهم این است که کسانی به اهداف خود دست می یابند که روی اهدافشان واقعا تمرکز میکنند. آنها خوب میدانند برای تحقق اهداف باید زیرساخت، اولویتبندی و زمانبندی درستی داشته باشند. آنها با مهارتهای اولیه برای دستیابی به اهداف، به خوبی آشنا هستند.
همانگونه که میدانید، هدف اصلی باید مشخص، ساده، قابل دسترس و منطقی باشد. ولی یکی از مشکلات در دستیابی به یک هدف اصلی و بزرگ، این است که چطور به آن هدف دست پیدا کنیم؟ هر کتابی که میخوانید، حتما آن کتاب توسط شخصی نوشته شده است. هر کنسرتی که میروید، حتما نوایی که به گوش میرسد از اتحاد و حضور چند نوازنده ماهر است که می توانند روی صحنه حاضر شوند و در مقابل تعداد زیادی بیننده، بنوازند. شما همیشه محصول نهایی را میبینید، ولی از اینکه چگونه این محصول، تولید شده و چه مراحلی را طی کرده است، اطلاعی ندارید.
بحثهای زیادی در مورد چگونگی دستیابی به اهداف وجود دارند و همه میدانند برای تحقق یک هدف بزرگ حتما موارد کوچک زیادی هستند که از اتحاد و انعطاف پذیری این موارد (که همان اهداف فرعی هستند)، میتوان اهداف بزرگ را محقق کرد.
ولی دو جنبه برای دستیابی به اهداف بزرگ وجود دارند که با وجود اهمیت آنها برای موفقیت، توجه زیادی به آنها نمیشود. این دوجنبه به این شرح هستند :
جنبه اول: پیشبینی وظایف و اقدامات خاصی که برای رسیدن به هدف اصلی و بزرگ، ضروری هستند.
داشتن نقشه راه، به تنهایی کافی نیست، اهداف کوچکتر زیادی وجود دارند که تا وقتی محقق نشوند، پیشبینی از روند کلی کار، ناممکن است. برای مثال، اشخاصی را میشناسم که میخواهند کتاب بنویسند. اولین چالشی که برای آنها بوجود میآید، نوشتن خودِ کتاب است. آنها فکر میکنند برای نویسنده شدن، فقط باید بنویسند و تلاش مستمر آنها برای نوشتن بیشتر، آنها را تبدیل به نویسنده میکند و بعد از آن هم، کتابی منتشر خواهند کرد. در صورتی که یک نویسنده، باید به فکر داشتنِ یک ویراستار، یک صفحهآرا، نوشتن مقدمه و فهرست خوب و در نهایت یک رونمایی خوب از کتاب باشد؛ و به این بیفزایید ناشری را که بتواند آن کتاب را به خوبی بفروشد.
همچنین، چالش نوشتن نیز مراحل زیادی دارد و بیش از آن است که اغلب مردم تصور میکنند. از جمله این چالشها میتوان به مواردی اشاره کرد مثل: ساختار اصلی کتاب، فصلبندی و ربط دادنِ مطالب با یکدیگر و…
جنبه دوم: در مورد اهداف بسیار بزرگ و اصلی، معمولا اینگونه است که تا وقتی اکثر اهداف فرعی محقق نشوند، شما هیچ بازخوردی دریافت نخواهید کرد. باز هم همان مورد نویسندگی را مثال میزنم که حتی بعد از پایان یک فصل، باز هم نمی توان انسجام و هماهنگی باقی فصلها و کل کتاب را تشخیص داد.
راهحل چیست ؟
برای دستیابی به یک هدف بزرگ، باید آن هدف را به پروژههای کوچکتر یا اهداف فرعی تقسیم کرد. با تقسیم به اهداف کوچکتر، میتوان بازخوردهای سریعتری گرفت.
هر چقدر هدف اصلی را به اهداف کوچکترِ بیشتری تقسیم کنید، امکان بررسی و تجدید نظر در آنها آسانتر خواهد بود و در نتیجه، رسیدن به هدف اصلی، برایتان لذتبخش میشود.
اهداف فرعی، برنامه ریزی کمتر و آسانتری دارند و در مدت زمان کمتری به نتیجه میرسند.
در فرایند طیکردن مراحل رسیدن به هدف بزرگ، وقتی اهداف کوچکتر را محقق میکنید، اعتماد به نفس شما بیشتر میشود. همچنین هنگام تحقق اهداف فرعی، مهارتهای شما هم در راه رسیدن به اهداف بزرگ ارتقا پیدا میکند و این دستاوردی است که میتواند یک زندگی و یک عمر را به نتیجهای که میپسندیم، برساند و پرثمرش کند؛ پس اصلا آن را دست کم نگیرید.
دیدگاهتان را بنویسید